پرستش مددی
بیقراری گاه از آشفته حالی بدتر است
خوش خیالی ظاهرن از بی خیالی بدتر است
نیستی حالا که در اوج محالات دلم
با رقیبت عاشقی از هر محالی بدتر است
موج های خسته از هر سو به سمتم می دوند
موج از طوفان برای دست خالی بدتر است
حسرت یک بوسه در شب های دور از انتظار
مثل آهی از سکوت احتمالی بدتر است
مثل باران می درخشد چشم هایت در غزل
رقص گل در روزگار خشکسالی بدتر است
مردم ِاینجا تو را هر شب “پرستش” می کنند
از تو پرسیدن ببین از هر سئوالی بدتر است
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۶.۳۰
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران