رضا محمدصالحی
چون خانه که دیوار و درش ریـخته باشد
یـا مـرغ اســیری کـه پَـرش ریـخـته باشد
یـا بـاغ کـه از حمله ی پـایـیزِ غـم انـگیز
هم شـاخه و بـرگ و ثـمرش ریخته باشد
مـانـنـد کتـابی کـه تــمـام صـفـحـاتـش
پر پر شـده و دور و بـرش ریـخـته بـاشد
آشفته ام ، … از عشـق هـراسان و گریزان
چون طالب کـالا کـه زرش ریـخته باشد
خون میخورم از دست حریفی که بنا نیست
رو راسـت بـجنگد ، جـگرش ریخته باشد
بیزارم از آن صحنه که در معرکه ی عشق
بـا مــصلحـت ِ مـا خـطرش ریـخـته باشد
***
در قـهوه ی پـُر چـانـگی ام شعر در آمیز
تـا تــلخ نـمانـد … شـکرش ریـخـته باشد
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران