گم میکنی هر لحظه را شاید خودت باشی
راه میروی و صبر ، شاید خود شبت باشی
راه میروی و صبر ، شاید خود شبت باشی
در بین آدم های دورت می شود خود بود؟
ترجیح شد هر لحظه را در بسترت باشی
چک میکنی یک صفحه را شاید که جویا شد
جویا تو بودی و باید در هر غمت باشی،
پاییز رفت و شاپرک مرد و گلی پژمرد
باید در فکر غرور و یک دروغ و باورت باشی،
هر لحظه را سر کردم و سر شد به رویایم
آنجا که من تنها که شاید در سرت باشی
جز تو در هر نگاه، هر غنچه ای یخ بست،
امید، تو صاحب فال و عشق بهترت باشی
افسانه می خواندم تو را در هر قدم با شعر
تو باید بر فکر پرواز و رویایی که هم-سرت باشی
قسمت نکردم با کسی و افتادم از پایی که تنهایی
من رفتم ، اما تو سعی کن تنها خودت باشی…
شاعر آرش وفایی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو