فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 14 آذر 1403

پایگاه خبری شاعر

آذر آمد

غلامحسین خورشیدی

به نام خدا
(آذر)
آذر آمد آذر اینک بر تن استم می زنم
جان گرفته برکف از آزادگی دم می زنم
حرف اول زان بگیرم “آه پرسوز درون”
حرف دوم “ذره ای” باشم که در یم می زنم
حرف سوم “راه پاکی” باشدم در پیش رو
وین چنین با آذرم آذر به ماتم می زنم
همره دیرینه ای یار دبستانی به پا
بی تو با سختی قدم این راه پرچم می زنم
اینک اینک جامه آیین به تن خودکامه را
گر تو هم با من شوی پر تیغ خوش سم می زنم
نک درستی دیده بر در مانده دیدار تو را
نعره زن گامش به ره ابروی بی خم می زنم
دستم اینک پیش رویت همچنان ده ها کرور
چهره پیش آور که من بر چهره زمزم می زنم
قاعدی را خود رها کن گاه رفتن باشدت
آذر آمد آذری گو برتن غم می زنم
ما کنار هم خدا با ما دگر ترسی چرا
زخم من مرهم تو نه من هم تو مرهم می زنم
من مجاهد تو مجاهد پیش رو اجر عظیم
نک بگو با من که ره با قول محکم می زنم
بن ابی اینک به کام است و بخواهم همرهی
تا بگوید پا به راه زید ارقم می نهم
گر به خواب استی کنون چشمی گشا چیزی بگو
گاه ما تنگ است و دیری بر تو افهم می زنم
غلامحسین خورشیدی
(عارف)
1389/10/10

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران