گر چـه وصلت نفسـی می ندهد دسـت مراجـز بـیادت نـزنـم تـا نـفـسـی هسـت مـرامن چو وصل تو کسی را ندهم آسان دستچون بـدست آوری آسان مده از دست مراچـون تـو ه…
گر چـه وصلت نفسـی می ندهد دسـت مرا | جـز بـیادت نـزنـم تـا نـفـسـی هسـت مـرا |
من چو وصل تو کسی را ندهم آسان دست | چون بـدست آوری آسان مده از دست مرا |
چـون تـو هشـیار بـدم، نرگس مخـمورت کرد | از می عشق بیک جرعه چنین مست مرا |
مـردمم شـیفـتـه خـوانند و از آن بـی خـبـرند | که چنین شیفتـه سودای تـو کردست مرا |
گـو نـگـهـدار کـنـون جـام نـکـونـامـی خـویش | آنکه او سـنگ ملامت زدو بـشـکـسـت مرا |
تـا من ابـروی کمان شکل تو دیدم چون صید | تـیر مژگـانت ز هر سـو بـزد و خـسـت مـرا |
نـــاوک غـــمـــزه وتـــیــر مـــژه آیـــد بـــر دل | از کـمـان خـانـه ابــروی تـو پــیـوسـت مـرا |
دوش بـر آتـش شـوقـت هـمـه شـب از دیده | آب مـی ریخـتـم وسـوز تـو ننشـسـت مـرا |
ســیـف فـرغــانـی بــی روی بــهـار آیـیـنـش | همچـو بـلبـل بـخـزان نطـق فروبـسـت مرا |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج