دست ها چنگک چفت افتاده بر ابزار بازوان مفتولی تابیده و بدن ها ز عرق مفرغ شبنم خورده هفتمین مرتبه خانه رویارو را در دل پنجره ام می سازند از سر صبح بلند…
دست ها چنگک چفت افتاده بر ابزار بازوان مفتولی تابیده و بدن ها ز عرق مفرغ شبنم خورده هفتمین مرتبه خانه رویارو را در دل پنجره ام می سازند از سر صبح بلند است صداهای کلنگ و سقوط آهن بر آهن و فرود آمدن آجرها و کمی دیرتر آواز کسی از سر بام این سحر خیز تران از دم صبح با چنین شور و خروش می برند از سر من خواب ولی کم کمک کاخ بلندی را می پردازند
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج