فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 21 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

شعری باعطرزنانه نقدی بر کتاب شعر (بالا رفتن از شب)

بالا رفتن ازشب غزاله شمعدانی

نویسنده:
حسین نجاری

شعر فارسی در صد سال اخیر به شکل ملموسی در حال پوست‌اندازی است به ویژه اینکه در ژانر سپید با صیرورت و دگرگونی به فضاهای روشنی گام نهاده است. این گونه‌ی شعری به سبب نوپایی، ظرفیت‌ها‌ و خلاقیت‌های شایسته‌ای برای شکوفایی و رمزگشایی دارد. در عصری که شعر کلاسیک به شکل قابل توجهی از بعد اندیشه و الهام و…، سترون شده و با فقدان خلاقیت در سراشیبی شوربختی فرو می‌غلطد، شعر سپید به افق‌های امید بخشی دست می‌یازد.
غزاله شمعدانی از شاعران خوش قریحه‌ی روزگار ماست که شعر «بالا رفتن از شب» را منتشر کرده است. شمعدانی در این مجموعه‌ی نسبتاً کم حجم با زبان زنانه و هوشمندانه به جهان جامعه‌ی ایرانی پرداخته و با در هم شکستن نظام ذهنی و زبانی مرد سالار در جستجوی هویت و شعریت زنانه است:
«شبیه روزهای قرمز تقویم تعطیلم!
با بازارهای خلوتم
روسری‌های ترکمنی که تکان می‌خورند روی بندهام» (ص۲۵)
یا
«…مردی را به یاد خواهی آورد که با دست‌هایش
باد را به موهایم می‌بست و می‌گریست و نومیدانه از پله‌های تنم پایین می‌آمد
اینجا آخر دنیا نیست
و دریا مادر مهربانی است که جنازه‌هایمان را به ساحل باز پس می‌دهد
مهربان‌تر از زنی است که گریبانش بوی شیر می‌داد و روی سینه‌اش زخمی بود که مردهای مطرود را به گریه می‌انداخت» ص(۶۲)
بنا بر این اصلی‌ترین مولفه‌ی شعری شمعدانی، گفتار و نوشتار زنانه است که با در هم شکستن سلطه‌ی زبان مردانه می‌خواهد به موقعیتی مستقل دست یابد. شمعدانی از نوشتاری بهره می‌جوید که به تعبیر هلن سیکسو، نویسنده و منتقد فرانسوی «از گفتمانی که نظام نرینه سالار را تنظیم می‌کند فراتر می‌رود.» و نظام ذهنی مردانه را به هم می‌زند.بنا بر این اصلی‌ترین وجه تمایز شعری غزاله، تمایز زبانی است که با زبانی صیقل یافته و خوش‌تراش، روح زنانه را در کالبد شعر دمیده و به ذهنیت مسلطِ مردسالار استیلا می‌یابد و با سلاح زبان و بیان برای استیفای هویت تاریخی ادبی و نیز حقوق اجتماعی به تاراج رفته‌ی زن ایرانی در طول تاریخ، مبادرت می‌کند.
بدیهی است که مبدع این سبک و سیاق نوشـتاری در دوره‌ی معاصـر شعر فارسی فروغ ‌فرخزاد است و زنان شاعر زیادی به تأسی از فروغ پا در این وادی نهاده‌اند ولی تعدادی از آن‌ها با قرائتی غریب و غلط آن را در سطح اروتیزم مبتذل متوقف کرده‌ و از دستیابی به نوشـتار اصـیل زنـانه باز مانده‌اند ولی غــزاله با تعمیق این نگاه و جریان‌ فکـری خویش، روزنه‌های نو و امیـدبخشی را به این تاریکخـانه‌ی پـر رمـز و راز گشوده است.
همینطور در موارد متعددی صدای زن ایرانی از اعماق شعر این شاعر به گوش می‌رسد و حتی در مواردی به جای تصریح و طنین صدای زنانه، انعکاس نجوای زن ایرانی در بافت کلام اومستتر است و این نشانه‌ی دغذغه‌ی زنانه‌ی این شاعر است و با این تفاسیر می‌شود گفت شمعدانی شاعری انسان‌گرا و آرمان‌خواه است و می‌خواهد در راستای ترویج و توسعه‌ی نگاه و نوشتار زنانه به سهم خود اثری در حوزه‌ی شعر و شهر ایرانی ایفا کند.
تا جایی که او خواسته با طرح روی جلد کتاب که تداعی‌گر اندام زنانه است از عمق دغدغه‌‌ی خود پرده‌برداری کند ولی توفیق چندانی نیافته و این طرح بیش از اینکه ترجمان جریان فکری شاعر باشد گرفتار ابهام بصری و تعقید معنایی شده است.
از جهتی شمعدانی را می‌توان در ردیف شاعرانی با نگاه شهری و مدرن دسته‌بندی کرد که با ترسیم فضای شهری و المان و عناصر موجود در آن به آفرینش اثر ادبی پرداخته‌اند:
«دست به دست این میدان‌ها اگر بدهی،
دور می‌زنند تمام بعد از ظهرهای ایستاده در سایه‌ی
تیرهای چراغ برق را،
خشک شده کنار درخت‌های توت»ص(۳۰)
و
ابرها نمی‌بارند
لخته می‌شوند در دهان این غروب، که کش می‌آید
که سرخ شود تهران
که بند بیاید قدم‌هاش
روی آسفالت‌های سیاه،
که خـواب ببیند پرت شده از بالای برج‌های نیمه کاره
در میدان توپخانه، کنار آیینه‌کاری پنج‌دری‌های سـبز و آبی،
و دست بکشد از تمام آبادهاش شادآباد، عبدل‌آباد، ابراهیم آباد، خانی آباد، نازی آباد،
که پیچ شود به مهره‌های پل‌های فلزی
که می‌برند آفتاب را از شرق به غرب
که نفس بکشد زیر پرچم‌های سرخ غروب
که لولا شده‌اند به آسمان هر روزش،
بالا می‌رود تهران…»ص(۱۲)
از بعد تکنـیکی نیز غـزاله با چیـره‌دستی و چیـنش ماهرانه‌یکلمات توانسته بین محتوا و سازه‌های شعر تعادل مناسبی ایجاد کرده و هیچ کدام از عناصر شعری خود را به نفع دیگری نادیده نگیرد..
و بر همین اساس انرژی هنری این شاعر نه تنها در یک بعد متراکم نمی‌شود تا آفرینه‌ی ادبی هنری وی را دچار لغزش کند که صد البته اجرای رتوریکال شعر و تکوین تمامی ابعاد آن به تقویت و تعالی تحسین ‌برانگیز اثر ادبی وی منجر می‌شود.
همچنین ارتباط ارگانیک و رابطه‌ی درونی اجزای شعر و پیوند متقابل آن‌ها با یکدیگر مقوم ساختار آثار این شاعر شده است:
«می‌شود فکر کرده باشم دستمال‌های خونی را
خاک کرده‌ای در گلدان‌های کنار باغچه،
می‌شود خوابیده باشم روی پله‌های ایوان
زیر شاخه‌‌های آلبالو، زل زده باشم به حرکت دایره‌وار کفترها
داستان بافته باشم و اصلاً هم نگاه نکرده باشم
به رد خون روی پاشویه،
به ملافه‌های نخ‌کش شده در باد
نشنیده باشم صدای فالش کلاوسن را در این راهروهای تو در تو،
می‌شود از این همه کاشی آبی گذشته باشم و
سوزن فرو شده در پروانه‌های روی دیوار
نظم ستون فقراتم را به هم ریخته باشد…»ص(۴۸)
یکی دیگـر از مشـخصه‌های شـعر شـمعدانی در این مجموعه‌ی نسبتاً کوچک ورود وی به قلمرو و حوزه‌های متعدد و پرداختن به سوژه‌های با شمولیت بیشتر است که در جغرافیایی فراخ اتفاق می‌افتد و همین رویکرد،نشانه‌ی جان بزرگ شاعر است که کنجکاوانه جهان را می‌کاود.
شعرهای شماره ۴و ۸ و ۹و ۱۵و۱۷و ۲۲ و ۲۳و ۲۴ و…
خلاصه‌ی کلام این که غزاله شمعدانی در تک تک آثارش اثر انگشت خود را دارد و عطر شعر شاعر دیگری از کلمات و جهان‌بینی وی به مشام مخاطب نمی‌رسد، این بکارت و اصالت چیزی نیست که بتوان از کنار آن خاموش‌وار گذشت، خاصه این که با فقدان این تشخص در اغلب آثار شاعران امروز، فضای ملال‌آوری شکل گرفته است و به تعبیر سپانلو: شعری که امروز از شاعری می‌خوانم احساس می‌کنم چه قدر شبیه شعری است که فردا شاعر دیگری خواهد نوشت.

منبع :هفته نامه موج بیداری، 31 اردیبهشت 1404
……………………………………………………………….
غزاله شمعدانی متولد اردیبهشت سال ۱۳۶۳ است. او فارغ التحصیل رشته شیمی از دانشگاه آزاد کرج است.