«یعنی چه؟»
ایکه دل را به جز او باختهای! یعنی چه؟
بیجهت سوی خدا ، تاختهای! یعنی چه؟
تار و پودت همه از بافتهی خلقت اوست
دل و دین، بر دگری باختهای! یعنی چه؟
چشم بستی ز درون و، به برون تاختهای
«ناگهان پَرده برانداختهای! یعنی چه؟»
دوختی دیدهی خود را به سرابی باطل
خانه بر آب روان، ساختهای! یعنی چه؟
قبضهی جهل گرفتی به کف از بلهوسی
تیغ را سوی خدا ، آختهای! یعنی چه؟
عقل را هیچ ؛ دوچشم تو چراغ راهاند
راه از چاه، که : نشناختهای! یعنی چه؟
هست ابلیس بر آدم ز ازل وسوسهگر
پرچم کفر که : افراختهای! یعنی چه؟
عاقبت نیست تو را غیر نگونی، دانی!
به مسیری که تو پرداختهای! یعنی چه؟
نرسد پای تو (ساقی) چو به گرد حافظ
غزلی را که چو او ساختهای! یعنی چه؟
سید محمدرضا شمس (ساقی)


