گر بایدم گشود دری را وقت است و صبر بیشترم نیست خواهم رها کنم قفسم را بدبخت من که بال و پرم نیست دل زانچه هست و نیست بریدم تنها غم گریختنم هست خواهم سف…
گر بایدم گشود دری را وقت است و صبر بیشترم نیست خواهم رها کنم قفسم را بدبخت من که بال و پرم نیست دل زانچه هست و نیست بریدم تنها غم گریختنم هست خواهم سفر کنم به دیاری کانجا امید زیستنم هست تنها و بی پناه و سبکبار سرگشته در سیاهی شب ها گاهی به دل امید تکاپوی گاهی سرود تازه بلبل ها : گویم منم رها شده از عشق گویم منم جدا شده از یار خواهم که از تو هم بگریزم ای شعر ، ای امید دل آزار بر چنگ من نمانده سرودی کز مرگ و غم نشانه ندارد چنگم شکسته به که همه عمر یک بانگ شادمانه ندارد زین پس به چنگی ار فکنم دست جز نغمه ی نشاط نسازم بیهوده نقد زندگیم را در پیشگاه مرگ نبازم دیگر بس است این همه ماندن بر لب ترانه ی سفرم هست خواهم رها کنم قفسم را خوشبخت من که بال و پرم هست !
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج