نمونه اثر:
کشد این جاده تا پایان محو خود ، نگاهم را
مهی بی انتها امشب گرفته طول راهم را
تمام آسمان ،هم رنگ یاسی کهنه و تلخ است
چرا پایین نمی آید که شوید گرد آهم را؟
ودست باد_ حتی دست سردم را نمی گیرد
ببین دست زمان امشب شکسته تکیه گاهم را
کسی از لابلای شاخه های خیس شب انگار
به آسانی یک نامهربانی چیده ماهم را
اگر لبخند کم رنگی ببارد بر نگاه من
زند ته رنگی از امید،شب های سیاهم را
سکوت و وسعت غم ،مثل صحرا های بی پایان
سرابی کرده رویای زلال گاه گاهم را
کسی از پشت پرچین ها ،کسی با دشنه ای در دست
به سوی چشم های خویش می خواند نگاهم را
ومن در ابتدای جاده …در پایان خود…در باد
به باران می سپارم دفتر عمر تباهم را
****
هم نگاه من به مهتاب !بذار امشب و ببارم
دارم از تو آینه ی ماه ،نفساتو می شمارم
تو تقدس غروبی ،آسمون،رنگ چشاته
تو خود خود طلوعی ،داغ خورشید تو نگاته
مثل دست سبز بارون،روی شونه های باغی
شب دلواپسی من،نفس گرم چراغی
توهمون حس غریبی ، توی شعر عاشقانه
اولین کلام نابی ،واسه گفتن ترانه
بذار از تبسم گل،عطر لب هاتو بچینم
بذار خواب ستاره،رنگ چشماتو ببینم
(هم سکوت) گریه هایم ! اگه امشب و بباری
توی باغ بی ستاره،گل خورشید و می کاری
کامران امجدیان