پیش چشمانم در پرده اشک خالی افتاده یکی پوکه فشنگ که زمانی ز کمین گاهش تنگ به هدف سیبک سرخ دل دشمن به هدف می نگریست و چه غوغاها بودش در سر ولی از گرمی …
پیش چشمانم در پرده اشک خالی افتاده یکی پوکه فشنگ که زمانی ز کمین گاهش تنگ به هدف سیبک سرخ دل دشمن به هدف می نگریست و چه غوغاها بودش در سر ولی از گرمی سودا سربش ذوب شد در بازار تا برآرند عروسکهای سربی از آن وز باروت درونش دیری است پاچه خیزک سازند و خود اینک خالی هدف تیر ملامت شده در رویایی
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج