فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 28 اردیبهشت 1403

پریسا

مرتضی (اشکان) درویشی

خواستم از تو بگویم غزل اما کم بود
و قصیده فاقدِ ظرفِ اَبَر آدم بود
دلِ من مست شد و باز زمانم گم شد
باز دیوانگی ام نُقل شبِ مردم شد
عقرب در قمرت پاک مرا ریخت بهم
سرخوشم یار که این تاک مرا ریخت بهم
بی تو از عاقبتِ قافیه ها می ترسم
بی تو از خِیلِ عظیمِ گله ها می ترسم
بینِ ما مرز کشیدند قرنطینه شدم
چوبِ تَر باز میانِ دلِ شومینه شدم
بی تو آه دلِ من پهنه ی اقیانوس است
و پزشک بکرترین توصیه اش افسوس است
من به آغوش بکش ثانیه را مختل کن
و تَمامیَتِ اَرضیِ مرا منحل کن
بی تو در دوره ی درمان و نقاهت هستم
همه ی عمرِ خودم غرقِ شکایت هستم
بی تو از بغضِ بنان قافیه ها می سازم
بی تو دلگیرترین سوژه ی یک آوازم
عنصر اصلی سازنده ی هستی و ورا
نکند باز بخواهی بِرهانی تو مرا
خلق فردوس برین عاملش آثارِ تو بود
وخداوند خودش یکه هوادار تو بود
لب تو سیب بهشت وسوسه انگیز است و
و نگاهت به رضایِ همه تجهیز است و
و زمین عاقبتش بی تو غم انگیز است و
و میان من و تو یک سره دهلیز است و
و دلیلِ خلقتِ جاذبه های کیهان
اختلاف فیه ما بینِ خدا و شیطان
همه اش زیر سَرِ چهره ی زیبای تو بود
و خداوند خودش غرقِ تمنای تو بود
تیشه بر قلب نشان و دگر اهمال نکن
افتخار کشتنم را بده اخلال نکن
گرچه از روی تو ای ماه ندارم سهمی
گرچه هم پایِ همین قافیه ها بی رحمی
از دل قافیه های مرد نیمه زخمی
باز مرسی عزیزم که مرا می فهمی
مرتضی ( اشکان ) درویشی

بخش مثنوی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران