فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 31 اردیبهشت 1403

يك سال مانده بود به من، رفت او كه رفت(زهرا سادات هاشمي)

يك سال مانده بود به من، رفت او كه رفت(زهرا سادات هاشمي)

يك سال مانده بود به من، رفت او كه رفت
آنقدر خسته بود از هاي وهوي كه رفت
وقتي كه بار خستگي اش را زمين گذاشت
يك لحظه هم نماند در اين آرزو… كه رفت

آن جاده، پادگان كرج را بلد نبود
آن جاده مي رود به همان سمت و سو كه رفت 
نه… رد خون به سينه ي اين جاده ها نماند
رد گلوله تا خود قلبش فرور كه رفت- 
حتي پدر براي من از رفتنش نگفت
از مهر شصت و يك و…يك…يك… يك عمو كه رفت
حتماً غريبه بود عمو- نسبتي نداشت
با دختري كه گم شده در پرس و جو- كه رفت

يك قاب عكس خالي و چيزي نمانده است
جز سال هاي رفته ي يك آبرو كه…

رفت

منبع : كتاب از هشت بهار سرخ/ مجموعه شعر دفاع مقدس استان قم