فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 16 اردیبهشت 1403

نقش خیال

پرستش مددی

در طلوع چشم تو ، خورشید را گم کرده ام
بارها نقش خیالت را ، تجسم کرده ام

زادگاه هر غزل ، آهنگ چشمان تو شد
نغمه های با تو بودن را ترنم کرده ام

پشت پلکت می نشیند واژه های شعر من
من همان موجم که دریا را تلاطم کرده ام

مثل صدها غنچه که بر خاطره خندیده است
بارها من روبروی تو تبسم کرده ام

باورم کن مثل دلتنگی قوهای غریب
تا بفهمی عشق را در خنده ات گم کرده ام

سایه ی چشمان تو رنگین کمان آرزوست
من همان دشتم که دل را وقف مردم کرده ام

مثل حوا که ” پرستش ” می کند معبود را
پای آدم ، عشق را تقدیم گندم کرده ام

پرستش مددی

۱۳۹۵.۰۵.۱۸

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران