فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 12 اردیبهشت 1403

نرگس محمدنژاد

تصویر تست
تصویر تست

نرگس محمدنژاد

نرگس محمدنژادنام پدرمحمدعلی.
فوق لیسانس ادبیات .
فرهنگی هستم ودرآموزش وپرورش ناحیه هفت مشهدمشغول به کارم.
متولد48/11/3 شهرستان درگز.
ازنوجوانی شروع به سرودن شعرکردم اما وقفه ده ساله ای درفعالیت های ادبی من ایجادشد ودوباره ازسال 80 به شعر رو آوردم ودر زمینه ادبیات تحصیلاتمو ادامه دادم .
درانجمن های ادبی شهرستان درگزفعالیت داشتم وبا پیشنهاداین اداره پنج غزل ازبنده درکتاب “سرودسرزمین مهر”که اختصاص به شاعران زن شمال خراسان  داشت چاپ شد.

 بعدازسال 89 ازانجمن سه شنبه های مهربان درمشهدبهره ها بردم.

1
من سیاهم فقط سیاهِ سیاه
وتوروشن شبیه صورت ماه

من که اینجاشکسته ام بی بال
توسبک تر،سبک ترازپر کاه

وشنیدم رهاترین بودی ،
ازهمه ،هرچه بند،بندگناه

چقَدَرعاشقانه می گفتی
شعرهایت که می رسیدازراه

شعرنه من کجای دنیایم
همه تسبیح وذکریاالله

جرعه ای ازخلوص ومعرفتت
بچکان درپیاله ام گه گاه

وقتی از شعرمی شوم سرریز،
می توانم که پربگیرم، آه

لحظه هایم چقدربارانیست
تابه یادت که می رسم کوتاه

وتوازآسمان هفتم عشق
عاشقم کن سراسرم به نگاه

نرگس محمدنژاد

2
.
به مناسبت شب میلاد پیامبر( ص)

بازدرفکرشاهکاری بود،که چگونه به خاک جان بدهد
که چگونه من وتو ومارا، سهمی ازشورآسمان بدهد

بازمی خواست تا برای زمین نوکندشوریک تغزل را
بازمی خواست نبض هستی را به همه عرشیان نشان بدهد

دستی ازآسمان برآوردوشمه ای ازتمام اوصافش
ربخت درجان یک نفرمجنون ،که به او عشق بیکران بدهد

ریخت درجسم وجان مجنونش،هرچه زیبایی وشکیبایی
تا بتابدمیان اهل زمین،به زمین ذره ای توان بدهد

حال آن شاهکارهستی را،قصددارد که رو کند امشب
بچکاندغزل به جان همه،به زمین جرعه ای ازآن بدهد

می رسدتا که مرهمی باشد،زخم سنگین شانه های تورا
می رسد تا به دختران حجاز،زندگی را به رایگان بدهد

می رسدتا برهنه پایان وبردگان زمین غزل نوشند
می رسددرهجوم بی سقفی،دست سبزش که آشیان بدهد

آری آن شاهکارهستی راقصدداردکه روکندامشب
قصدداردبیافریندبازتا به این خاک مرده جان بدهد

نرگس محمدنژاد

3
بریزدبرسرت دیوارسخت است
سرت دنیاشودآوارسخت است

برای قصرباورهای زیبا
چنانچه “بم” شودتکرارسخت است

شده این زندگی دارمکافات
ولیکن زندگی بردارسخت است

چه باورداشتم شعروغزل هات
فریب وآنهمه گفتار!!!! ،سخت است

میان قصرزیبای بلورین
بیایدبوی یک مردارسخت است

پرازعشقم، پرازحسرت، پرازآه
ولی می دانم این رفتارسخت است

نرگس محمدنژاد

4

ُرم داغ ظهرسوزان کردغوغادرغدیر
التهابی ازعطش گردیده برپادرغدیر

کاروانی ازطواف کعبه می آیدکنون
دررکاب احمدآن خورشیدطه درغدیر

گُرگرفته روی یاران ازتب داغ هوا
ازرمق افتاده اندازدست گرما درغدیر

ناگهان حس عجیبی مثل حس ناب وحی،
درنگاه پاک احمدشدهویدادرغدیر

آذرخشی آشناقلب پیمبرراگرفت
کرد روشن آسمان جان اورادرغدیر

جبرییل آن آشنای لحظه های خوب وحی
داشت آهنگی رساتر،صوت غرادرغدیر

باهمیشه فرق می کرداین طنین رحمتش
بودمستحکم ترازهمیشه اما درغدیر

دادآرامش به احمدآن کلام آشنا
تازه جان بخشیداوراچون مسیحادرغدیر

بودپایان رسالت درصدوراین پیام
شرط کامل گشتن دین شدمهیادرغدیر

پس ازآن مقدادوسلمان وابوذرساختند
منبری کوچک ازاسباب شترهادرغدیر

آمدآن پیک رسالت برفرازبارها
دیده هادرانتظارروی زیبا درغدیر

جرعه ای ازجام آیات الهی نوش کرد
تا بباردازسرجان تاسراپادرغدیر

روزگاران سیاه جهل راآوردیاد
یادبعثت نوربارانی دنیا،درغدیر

یادتطهیردل واندیشه های پوچ جهل
یاددیروزسیاه وصبح فردا،درغدیر

گفته هاراگفت ومردم درسکوت سردخویش
یادمی کردندکم کم روزها رادرغدیر

درحضورچشمهای شاهدوناظربه وحی
ناگهان دست علی آوردبالا درغدیر

صدهزاران چشم شاهدراگواه خودگرفت
گفت:” اینک این علی گردیده مولا درغدیر

” هرکه من مولای اویم این علی مولای اوست
شدبرادر،جانشینم،بعدازاینجادرغدیر

آی مردم خشم من خشم علی ورنج او،
رنج من باشدکه این راگفته دارا درغدیر

بارالاهادوست داران علی را دوست دار
دشمنانش خوارکن چون خاک صحرادرغدیر”

آبروگیرد ولایت ازولای عیدخم
شدازآن پس برکه خم قدردریا درغدیر

نرگس محمدنژادسال 84