(مهربانتر از مادر)
ای مسلمان! که از جهالت خود، از خداوند در هراسی تو
بهخداوندِ خالق هستی، که خدا را نمیشناسی تو…
هست او مهربانتر از مادر، هم وفادارتر بوَد ز پدر
به گمانم خدای را با خود، ناخودآگاه در قیاسی تو
چون نداری خبر ز ذات خدا، آن خدای کریم بیهمتا
هرچه گویند واعظان شنوی، چون خداوند ناشناسی تو
گو به آن واعظ بدون خِرد، که تو را جهل، آبرو ببَرد
ای که در مکتب معارفِ حق، تنبل آخر کلاسی تو
گرچه خود را فقیه میدانی، اسب اوهام خویش میرانی
روز محشر که میرسد بینی: دستِ خالی و آس و پاسی تو
میخوری پُر ز دَخل بیتالمال، میزنی داغ بر جبین چو زغال
تا بگویی که اهل تقوایی، گرچه سرمست اختلاسی تو
بکَن از تن لباس تقوا را ، تا به کی دم زنی ز زهد ریا؟
ایکه در چشم اهلِ شرع مُبین، شحنهی شهرِ بی لباسی تو
خوب دانی که خائنی جاهل! که نگفتی خدا بوَد عادل
بلکه هی گفتهای بوَد جابر، بسکه نامَرد و ناسپاسی تو
آگهی گر ز خشم و قهر خدا، واقفی گر ز محشر کبرا
که درآن محکمه به پاست؛ چرا ، از جزایش نمیهراسی تو؟…
اوست (ساقی) و ساغر و صهبا، ما کم از قطرهایم و او دریا
ظرف و مظروف چون برابر نیست، پی توجیه بی اساسی تو…
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1404/03/05


