مـن دلـبــری نـدیـدم کـش زیـن نـهـاد بــاشـدزیـن فـتـنـه هـا دلـم را بـسـیـار یـاد بـاشـدبــگـذشـت دی بــه شـادی و امـروز نـامـرادیآری نــه کـــارهــا…
مـن دلـبــری نـدیـدم کـش زیـن نـهـاد بــاشـد | زیـن فـتـنـه هـا دلـم را بـسـیـار یـاد بـاشـد |
بــگـذشـت دی بــه شـادی و امـروز نـامـرادی | آری نــه کـــارهــا را دایــم مـــراد بـــاشـــد |
نـزلـی دگـر طـلـب کـن، ای دل، ز کـویش ایـرا | در شـهر عـشـقبـازان غم خـانه زاد بـاشـد |
آیـد بــه عــشــق پــیـدا مـردی کـه غـازیـان را | مــیــدان تــیـغ بــازی مــیــدان داد بــاشــد |
ای دوست، چند سوزی کاخر چرا خوری غم؟ | آن کیست کو نخواهد پیوسته شاد باشد؟ |
گر تو خوشی به خونم، من خویش را بـسوزم | جـایـی کـه آب نـبـود، روزی کـه بـاد بـاشـد |
گفـتـی کـه پـیش هر کـس چـندین مگیر نامم | ایـن زار مـانـده دل را کـی ایـسـتـاد بـاشـد |
تـعلیم نیست حاجت غم را بـه سینه خستـن | در استخوان شکستن گرگ اوستـاد بـاشد |
تـرسـم بـه نامرادی جـان در دهم بـه عشقت | گـر پـیـش تـو بـمـیـرم آن هـم مـراد بـاشـد |
چـون شاهد است سـاقی، یکسو نهیم تـوبـه | در کوی بـت پـرسـتـان تـقوی فسـاد بـاشد |
بـسم الله آنچـه خواهی، فرمای، خسرو اینک | فـرمـان دوسـتـان را بـر جـان مـفـاد بـاشـد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج