فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 اردیبهشت 1403

قصه حاتم و آن بند از پای اسیری گشادن و بر پای خود نهادن

حـاتـم آن بـحـر جـود و کـان عـطـاروزی از قـوم خـویش مـانـد جـدااوفــتــادش گـذر بــه قــافــلـه ایدید اسیری به پای سلسله ایپــیـش آمـد اســیـر بــهـر …

حـاتـم آن بـحـر جـود و کـان عـطـاروزی از قـوم خـویش مـانـد جـدا
اوفــتــادش گـذر بــه قــافــلـه ایدید اسیری به پای سلسله ای
پــیـش آمـد اســیـر بــهـر گـشـادخـواسـت زو فـدیه تـا شـود آزاد
حاتم آنجا نداشت هیچ به دستبـر وی از بـار آن رسید شکست
حـالـی از لـطـف پـای پـیش نـهادبـنـد او را بـه پـای خـویش نـهـاد
سـاخـت زان بـند سـخـت آزادشاذن رفتـن بـه جـای خـود دادش
قـوم حــاتــم ز پــی رسـیـدنـدشچـون اسـیران بـه بـنـد دیدندش
فـــــدیــــه او ز مـــــال او دادنــــدپـای او هـم ز بــنـد بــگـشـادنـد

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج