همچون نسیم بر تن و جانم وزید و رفت ما را چو گل دمی به سوی خود کشید و رفت بر دفتر خیال پریشان من شبی با کلْک عشق، خطّ تمنا کشید و رفت در آسمان خاطرم آن…
همچون نسیم بر تن و جانم وزید و رفت ما را چو گل دمی به سوی خود کشید و رفت بر دفتر خیال پریشان من شبی با کلْک عشق، خطّ تمنا کشید و رفت در آسمان خاطرم آن اختر امید دردا که چون شهاب طلایی دوید و رفت بر گو، خدای را، به دیار که می دمد آن صبح کاذبی که به شامم دمید و رفت یاد شکیب سوز تو- ای آسنا- شبی در موج عطرِ بستر من آرمید و رفت در آفتاب لطف تو تا دیگری نشست چون سایه عاشق تو به کنجی خزید و رفت ترسم چو باز ایی و پرسم ز عشق خویش گویی چو شور مستیم از سر پرید و رفت سیمین! اگر چه رفت و تو تنها شدی ولیک این بس که در دلت شرری آفرید و رفت.
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج