از تـن خـجـل ز شـرم گنه رفـت جـان بـرونچـون ناوک کـجـی کـه رود از کـمـان بـروناز پــیـر، حــرص زرد بــه مــداوا نـمــی روداین تب به مرگ می رود از استخ…
از تـن خـجـل ز شـرم گنه رفـت جـان بـرون | چـون ناوک کـجـی کـه رود از کـمـان بـرون |
از پــیـر، حــرص زرد بــه مــداوا نـمــی رود | این تب به مرگ می رود از استخوان برون |
خونم اگر دهی بـه سگان، می کنم حـلال | خــاک مــرا مــریــز ازیــن آســتــان بـــرون |
بــوی عــبــیـر پــیـرهـن از گــرد ره نــرفــت | هـر چـنـد رفـت یوسـف ازین کـاروان بـرون |
چــون بــاغ را ز خـاطـر مـا مـی بــرد بــدر؟ | مــا را اگــر ز بــاغ کــنــد بــاغــبــان بــرون |
بـاید بـه خـیره چـشمی شبـنم بـود صبـور | هر غـنچـه ای که کـرد زبـان از دهان بـرون |
خـونش بـه گردن است که در موج خیز گل | آرد بــه عـزم سـیـر ســر از آشـیـان بــرون |
هر کس نشـد بـه حـسـن غریب تـو آشـنا | آمـد غـریـب و رفـت غـریب از جـهـان بـرون |
گنج گهر بـه غارت سـیلاب داده ای اسـت | از هر دلـی کـه رفـت غـم دلـسـتـان بـرون |
گـردد ز خــامـشـی جــگـر تــشــنـه آبــدار | زنـهـار ایـن عــقــیـق مـیـار از دهـان بــرون |
در حلقه های زلف تـو پـیچـد بـه خویشتـن | آهم که کـرده اسـت سـر از آسـمان بـرون |
در عقده های سـرسـری چـرخ عاجـزسـت | از کار عشق، عقل سرآرد چـسـان بـرون؟ |
بـردار دل ز عمر چـو سـال تـو شـصت شـد | کـز زور شـسـت تــیـر رود از کـمـان بــرون |
صائب به محفلی که در او نیست روی دل | آیــیــنـــه را مـــیــار ز آیــیــنــه دان بـــرون |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج