فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 15 اردیبهشت 1403

شماره ٧: مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا

مـشـتــاقـی و صـبــوری از حـد گـذشـت یـاراگر تـو شـکـیب داری طـاقـت نماند ما رابـاری بـه چـشم احـسان در حـال ما نظر کنکـز خـوان پـادشـاهان راحـت بـود …

مـشـتــاقـی و صـبــوری از حـد گـذشـت یـاراگر تـو شـکـیب داری طـاقـت نماند ما را
بـاری بـه چـشم احـسان در حـال ما نظر کنکـز خـوان پـادشـاهان راحـت بـود گدا را
سـلطان که خـشـم گیرد بـر بـندگان حـضـرتحـکمش رسد ولیکن حـدی بـود جـفا را
مـن بـی تـو زندگـانی خـود را نمـی پـسـندمکآسایشی نبـاشد بـی دوستـان بـقا را
چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود داردآب از دو چشم دادن بـر خاک من گیا را
حــال نــیــازمــنــدی در وصــف مــی نــیــایـدآن گـه کـه بــازگـردی گـویـیـم مـاجـرا را
بـازآ و جـان شیرین از من سـتـان بـه خـدمتدیگر چـه بـرگ بـاشد درویش بـی نوا را
یـا رب تــو آشــنـا را مـهـلـت ده و ســلــامـتچــنـدان کـه بــازبــیـنـد دیـدار آشــنـا را
نـه مـلـک پــادشـا را در چــشـم خــوبــرویـانوقـعـیسـت ای بـرادر نـه زهد پـارسـا را
ای کــاش بــرفــتــادی بــرقــع ز روی لـیـلـیتـا مـدعـی نمـانـدی مـجـنون مـبـتـلـا را
سعدی قلم بـه سختی رفتست و نیکبـختیپس هر چه پیشت آید گردن بنه قضا را

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج