فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 اردیبهشت 1403

شماره ٥: زین گریه ها که هست گره در گلوی من

زین گـریه ها کـه هسـت گـره در گـلـوی منپـیدا شـود دو زخـم نمـایان بـه روی مـننـزدیـک شــد کـه جــوش شــکـایـت بــرآورمظــرف هـزار بــحــر نـدارد ســبـ…

زین گـریه ها کـه هسـت گـره در گـلـوی منپـیدا شـود دو زخـم نمـایان بـه روی مـن
نـزدیـک شــد کـه جــوش شــکـایـت بــرآورمظــرف هـزار بــحــر نـدارد ســبــوی مــن
یارب چـه طـالع اسـت که هرگز خـطـا نشـدتــیـر حـوادث از بــدن هـمـچـو مـوی مـن
شــد گــردنـم ز گــردن قــمـری ســیـاهـتــراز بس که اشک دست نهد بر گلوی من
از بــی کـســی بــه آیـنـه گـر روبــرو شــومصد حـرف سخت، آینه گوید بـه روی من
چون صبح، چاک سینه من بخیه گیر نیستعیسـی مکن بـه رشتـه مریم رفوی من
عـقـلـم بـرون نـمـی رود از سـر بـه زور مـیخـالی نمی شـود ز فـلاطـون کـدوی من
آیـیـنــه ام ز گــرد کــدورت بــرهــنــه اســتپـیوسـتـه صـاف می گـذرد آب جـوی من
هــر چـــنــد خـــاکـــمـــال مـــرا داد روزگـــارراضـی نشـد بـه ننگ طـلـب آبـروی مـن
صــائب ز بـــس کــه حــرف گــل روی او زدمصد عندلیب مسـت شد از گفتـگوی من

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج