فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 اردیبهشت 1403

شماره ٤: فصل بهاران شد ببین بستان پر از حور و پری

فصل بـهاران شد بـبـین بـستان پـر از حور و پریگـویی سـلیمان بـر سـپـه عـرضـه نمود انگـشـتـریرومـی رخــان مـاه وش زایـیـده از خـاک حــبــشچـون تـو مسـلم…

فصل بـهاران شد بـبـین بـستان پـر از حور و پریگـویی سـلیمان بـر سـپـه عـرضـه نمود انگـشـتـری
رومـی رخــان مـاه وش زایـیـده از خـاک حــبــشچـون تـو مسـلمانان خـوش بـیرون شـده از کـافـری
گـلـزار بــیـن گـلـزار بــیـن در آب نـقـش یـار بـیـنو آن نرگـس خـمـار بـین و آن غـنـچـه های احـمـری
گلبـرگ ها بـر همدگر افتاده بـین چون سیم و زرآویــزهــا و حــلــقــه هــا بـــی دســتــگــاه زرگــری
در جـان بـلبـل گل نگـر وز گل بـه عـقـل کـل نگـروز رنـگ در بــی رنـگ پــر تــا بــوک آن جــا ره بــری
گل عقل غارت می کند نسـرین اشارت می کندکـاینک پـس پـرده اسـت آن کو می کـند صـورتـگری
ای صــلـح داده جــنـگ را وی آب داده ســنـگ راچــون ایـن گــل بــدرنــگ را در رنـگ هـا مــی آوری
گـر شـاخـه هـا دارد تــری ور سـرو دارد سـروریور گـل کـند صـد دلبـری ای جـان تـو چـیزی دیگـری
چه جای باغ و راغ و گل چه جای نقل و جام ملچه جای روح و عقل کل کز جان جان هم خوشتری

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج