فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 15 اردیبهشت 1403

شماره ٤: اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

اگـر تــو فـارغـی از حـال دوسـتــان یـارافراغـت از تـو میسـر نمی شـود ما راتـو را در آینه دیدن جـمال طلعت خویشبـیان کند که چه بـودست ناشکیبـا رابیا که…

اگـر تــو فـارغـی از حـال دوسـتــان یـارافراغـت از تـو میسـر نمی شـود ما را
تـو را در آینه دیدن جـمال طلعت خویشبـیان کند که چه بـودست ناشکیبـا را
بیا که وقت بـهارست تا من و تو به همبـه دیـگـران بـگـذاریـم بـاغ و صـحـرا را
به جای سرو بلند ایستاده بـر لب جویچــرا نـظــر نـکــنـی یـار ســروبــالـا را
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبـشمـجــال نـطــق نـمـانـد زبــان گــویـا را
کـه گفـت در رخ زیبـا نظـر خـطـا بـاشـدخـطـا بــود کـه نـبـیـنـنـد روی زیـبــا را
به دوستی که اگر زهر باشد از دستتچـنان بـه ذوق ارادت خورم که حلوا را
کـسـی ملـامـت وامـق کـند بـه نادانیحـبـیب من که ندیدسـت روی عذرا را
گـرفـتـم آتـش پـنهان خـبـر نـمـی دارینـگـاه مـی نـکـنی آب چـشـم پـیدا را
نگفتـمت که بـه یغما رود دلت سـعـدیچو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هـنـوز بـا هـمـه دردم امـید درمـانـسـتکـه آخــری بــود آخـر شـبــان یـلـدا را

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج