فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 اردیبهشت 1403

شماره ٣: گر باغ از او واقف بدی از شاخ تر خون آمدی

گـر بــاغ از او واقـف بــدی از شـاخ تـر خـون آمـدیور عــقــل از او آگـه بــدی از چــشــم جــیـحــون آمـدیگـر سـر بـرون کـردی مـهش روزی ز قـرص آفـتـابذ…

گـر بــاغ از او واقـف بــدی از شـاخ تـر خـون آمـدیور عــقــل از او آگـه بــدی از چــشــم جــیـحــون آمـدی
گـر سـر بـرون کـردی مـهش روزی ز قـرص آفـتـابذره بـــه ذره در هـــوا لـــیــلـــی و مـــجـــنـــون آمـــدی
ور گـنج های لعـل او یک گوشـه بـر پـسـتـی زدیهــر گــوشـــه ویــرانــه ای صـــد گــنــج قـــارون آمــدی
نقشی که بـر دل می زند بـر دیده گر پـیدا شـدیهر دسـت و رو ناشـسـتـه ای چـون شیخ ذاالنون آمدی
ور سحر آن کس نیستی کو چشم بندی می کندچون چشم و دل این جسم و تن بر سقف گردون آمدی
ای خـواجـه نـظـاره گـر تـا چـنـد بــاشـد ایـن نـظـرارزان بــدی گــر زیـن نـظــر مــعــشــوق بــیـرون آمــدی
مهمان نو آمد ولـی این لـوت عـالـم را بـس اسـتدو کــون اگــر مـهـمـان شــدی ایـن لــوت افــزون آمـدی

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج