روی تــو خــوش مـی نـمـایـد آیـنـه مـاکآینـه پـاکـیزه اسـت و روی تـو زیبـاچـون مـی روشـن در آبـگـینـه صـافـیخوی جـمیل از جـمال روی تـو پـیداهر که دمی …
روی تــو خــوش مـی نـمـایـد آیـنـه مـا | کآینـه پـاکـیزه اسـت و روی تـو زیبـا |
چـون مـی روشـن در آبـگـینـه صـافـی | خوی جـمیل از جـمال روی تـو پـیدا |
هر که دمی بـا تـو بـود یا قـدمی رفـت | از تـو نبـاشـد بـه هیچ روی شـکیبـا |
صـیـد بـیـابــان سـر از کـمـنـد بـپـیـچـد | ما همه پـیچـیده در کمند تـو عـمدا |
طایر مسکین که مهر بـست بـه جایی | گر بـکشندش نمی رود بـه دگر جـا |
غـیرتـم آید شـکـایت از تـو بـه هر کس | درد احــبــا نـمــی بــرم بــه اطــبــا |
بـرخـی جـانت شـوم که شـمع افق را | پــیـش بــمــیـرد چــراغــدان ثــریــا |
گر تـو شـکـرخـنده آسـتـین نفـشـانی | هر مگسی طوطیی شوند شکرخا |
لـعـبـت شـیـریـن اگـر تـرش نـنـشـینـد | مـدعـیانـش طـمـع کـننـد بـه حـلـوا |
مرد تماشای باغ حسن تو سعدیست | دسـت فـرومـایگـان بـرنـد بـه یغـمـا |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج