فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 اردیبهشت 1403

شماره ١١: ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا

ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نواهین زهره را کالیوه کن زان نغمه های جان فزادعـوی خـوبـی کـن بـیـا تـا صـد عـدو و آشـنـابـا چـهره ای چـون زعفران بـا چ…

ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نواهین زهره را کالیوه کن زان نغمه های جان فزا
دعـوی خـوبـی کـن بـیـا تـا صـد عـدو و آشـنـابـا چـهره ای چـون زعفران بـا چـشم تـر آید گوا
غم جـمله را نالان کند تـا مرد و زن افغـان کندکه داد ده ما را ز غـم کو گشـت در ظـلم اژدها
غـم را بـدرانـی شـکـم بــا دوربــاش زیـر و بـمتـا غلغل افتـد در عدم از عدل تو ای خوش صدا
ساقی تـو ما را یاد کن صد خـیک را پـربـاد کنارواح را فـرهـاد کـن در عـشـق آن شـیرین لـقـا
چـون تـو سـرافـیل دلـی زنده کـن آب و گـلـیدردم ز راه مـقـبــلـی در گـوش مـا نـفـخـه خـدا
ما همچـو خرمن ریخـتـه گندم بـه کاه آمیختـههین از نسـیم بـاد جـان که را ز گندم کـن جـدا
تـا غم بـه سوی غم رود خـرم سوی خرم رودتـا گـل بـه سـوی گل رود تـا دل بـرآید بـر سـما
این دانه های نازنین محـبـوس مـانده در زمیندر گوش یک بـاران خـوش موقوف یک بـاد صـبـا
تا کار جان چون زر شود بـا دلبران هم بر شودپـا بـود اکـنون سـر شـود کـه بـود اکـنون کهربـا
خـاموش کن آخر دمی دستـور بـودی گفتـمیسری که نفکندست کس در گوش اخـوان صفا

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج