چـون مـرا جـمـعـی خـریدار آمـدنـدکـهـنـه دوزان جــمـلـه در کـار آمـدنـداز سـتـیـزه ریـش را صـابــون زدنـدوز حـسـد ناشـسـتـه رخـسـار آمدندهمچـو نغـزان …
چـون مـرا جـمـعـی خـریدار آمـدنـد | کـهـنـه دوزان جــمـلـه در کـار آمـدنـد |
از سـتـیـزه ریـش را صـابــون زدنـد | وز حـسـد ناشـسـتـه رخـسـار آمدند |
همچـو نغـزان روز شـیوه می کنند | همچـو چـغزان شـب بـه تـکرار آمدند |
شـکـر کـز آواز مـن ایـن خـفـتـگـان | خـواب را هـشـتــنـد و بــیـدار آمـدنـد |
کـاش بــیـداری بــرای حــق بــدی | ایـنــک بــهـر ســیـم و زر زار آمــدنــد |
چون شود بیمار از ایشان سرخ رو | چـون بـه زردی هـمـچـو دینـار آمـدنـد |
خلق را پـس چـون رهانند از حسد | کـز حــسـد ایـن قـوم بــیـمـار آمـدنـد |
در دل خـلـقـنـد چـون دیـده مـنـیـر | آن شــهـان کــز بــهـر دیـدار آمــدنــد |
همچو هفت استـاره یک نور آمدند | همـچـو پـنج انگـشـت یک کـار آمدند |
تــا نـگــردی ریـش گــاو مــردمــی | سر به سر خود ریش و دستار آمدند |
اهل دل خـورشـید و اهل گل غبـار | اهـل دل گــل اهـل گـل خــار آمـدنـد |
غـم مخـور ای میر عـالم زین گـروه | کـاهل دل دل بـخـش و دلـدار آمـدنـد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج