فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 20 اردیبهشت 1403

شعرهای سه خطی

امروز می خواهم اشاره ای کوتاه به دو شعر در سایت داشته باشم از دو شاعر خانم که زیبایی ها و ایجازی خوب در آن ها یافتم و خوانشی از آن را به دوستان و دو شاعر گرامی، مینا آئیز و پروین عابدی تقدیم می کنم. این کار تلاشی است برای شناساندن شاعران و حرف هایی در مورد ویژگی های شعر. روشن است که هر کس می تواند خوانش خود را داشته باشد و شاعران گرامی و مخاطب ها در رد یا پذیرش نظر آزادند.
1- عشق
جا مانده ام
زیر سایه ی درختی
در دفتر نقاشی کودکی های هابیل (مینا آئیژ)

یک جمله ، سه سطر، کوتاه ، می تواند یک شعر باشد؟ اولین نشانه ی شعری این متن، فرار از قاعده های دستوری است که شاعر با جا به جایی ارکان جمله و برهم ریختن آن، با آوردن فعل به آغاز جمله از نثر ،گذشته است. اما شاید این عامل آن چنان مهم و گیرا نباشد.

دومین و مهمترین عامل را می شود دید شاعرانه دانست که با همسان پنداری زیرکانه ی گوینده ی شعر (نه الزاما شاعر) با گذشته ای دور و افسانه ای، پیوند زده و این همانندی را به زمان حال رسانده است. این کار با انتخاب درست فعل “جا مانده ام” در زمان گذشته ی نقلی که اثرش به زمان حال می رسد، به خوبی انجام شده است.
در همین متن ، گوینده ی شعر که پیوندی بین جنس مذکر افسانه ای- مذهبی (هابیل) بر قرار کرده است، با توجه به ارجاع متن به یک متن بسیار بزرگ تر از خود(تلمیح) مشخص می کند گوینده، مونث است “اقلیما” و از کودکی بین او همزادش “هابیل”( در زمان حال بین او و جنس مخالفش) ارتباط عاشقانه وجود داشته است.
بد نیست این ارجاع را با هم مرور کنیم:
“قابل با خواهر توام خود”اقلیما” متولد گردید و پس از وی هابیل و خواهر توامش”لبودا” زاده شدند. پس از آن که آنان به حد بلوغ رسیدند،”ادم” ، “اقلیما” را نامزد هابیل کرد و “لبودا” را نامزد “قابیل”. قابیل از قبول این امر سرپیچی کرد و گفت:من هرگز در مفارقت خواهر همزاد خود “اقلیما”- که در حسن و جمال یگانه است- از پای ننشینم. سرانجام ، آدم قابیل و هابیل را گفت که قربان کنند و قربانی هر یک قبول افتد، اقلیما او را باشد. قربانی قابیل مورد قبول واقع نشد. این امر خشم او را بیش تر نمود. و هابیل را به کشتن تهدید کرد. هابیل گفت : خداوند قربانی را از پرهیزکاران می پذیرد و اگر تو به آهنگ کشتن من دست به کار شوی، من دست نگه می دارمف زیرا از خدا می ترسم.قابیل همچنان در کمین هابیل بودتا روزی او را بر سر کوهی خفته یافت. سنگی برداشت و او را با ضربه ی سنگاز پای درآورد. سپس جنازه ی او را برداشت و حیران و سرگردان، به این طرف و آن طرف می کشید و نمی دانست که با آن چه کند.ناگاه دو کلاغ پیش چشم او به نزاع مشغول شدند. یکی از آن دو، دیگری را کشت و با منقار خویش زمین را گود کرد و لاشه ی کلاغ مرده را زیر خاک پنهان ساخت. قابیل از مشاهده ی این صورت، درسی فرا گرفت و به دفن جسد برادر پرداخت.(حبیب السیر)
نقل از فرهنگ فارسی معین- جلد 6- ص 1414- چاپ هشتم 1371
با این ارجاع مشخص می شود، شعر ف تلاشی برای باز سازی این گذشته نیست ، بلکه غیر مستقیم می خواهد مخاطب را به زمان حال بیاورد.حال گوینده در این زمان همانند حال اقلیما در میان دفتر نقاشی کودکی های هابیل است؛ آن هم در زیر درختی. شایدبا حسرت بگوییم : خوش به حال آن ها(اقلیما و هابیل) که در سایه ی درختی می نشستند و نقاشی می کردند و حالا به جای هر درختی ، تیر برقی و برجی نشسته است و عاشق و معشوق در تلفن همراه عکس یکدیگر را می بینند!
در این شعر ، هابیل نمادی از عاشق است و گوینده(اقلیما) نمادی از معشوق. جا ماندن در دفتر نقاشی کودکی های هابیل، به زاویه ی مقابل آن می توان رسید، این تصویر و تصور به بزرگ سالی ها نرسیده است. می شود تصور کرد هر دو (هابیل و اقلیما) کودک بوده اند. و خوشا عشق و دوستی های بی غل و غش کودکانه. دوستی های پاک و بی ریا که در بزرگ سالی از بی آلایشی دور می شود و در حسرت عشق پاک ، روزگار می گذرانیم.

2- دیوار های کاه گلی
حرف هایی دارند با هم
از چک چک اشک هایم(پروین عابدی)
یک تصویر فشرده از دیوار و اشک ها. آن هم دیوارهای کاه گلی که قابلیت تاویل فراوانی دارند.
با جمع شدن کلمه ی “دیوار”، می شود چند دیوار را دید.بعد به این تصویر رسید که دیوارها با هم ارتباط دارند، انگار یک چاردیواری را می سازند .
اشک ها هم که در این جا باران نیستند که اتفاقی بر این چاردیوار ببارند. در پس اشک ، یک انسان است و در تصور من محصور در این چار دیوار. این انسان تنهاست و غمگین . وگرنه چرا اشک بریزد؟
چار دیوار هم بیهوده ایجاد نشده است. شاید زندانی برای این انسان باشد.
حرف های دیوار ها چیست؟ این هم زاویه ای باز برای مخاطب که دلش می خواهد تفسیری داشته باشد.
حرف های دیوارها شاید از شدت اشک ها باشد. شاید نگران اشک ها باشند و از این صحبت کنند که مبادا این اشک پیکره ی ما را بخیساند و فرو بریزدمان؟!
ساخت درونی هم با دیوار و حرف و اشک ، محکم است و ارتباط های افقی و عمودیش را استوار می کند.
زبان ، خوب است و با خروج از خودکار بودن و روزمرگی با جا به جایی ، قاعده های دستوری را فرو ریخته و خود را از نثر به سوی شعر کشانده است.
ایجازش عالی ست. کل شعر یک جمله است.تخیل هم با آن توصیف بی عیب است. فقط یک پیشنهاد کوچک دارم. اگر به اول سطر دوم، واژه ی “چه” را اضافه کنیم، تخیل کسترده تر می شود و تاویل بهتر و بیشتر: چه حرف هایی دارند باهم/از چک چک اشک هایم.
سر افراز باشید.

بخش نقد ادبی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو