فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 15 اردیبهشت 1403

سعیدسلگی

سعیدسلگی

سعیدسلگی، متولد 1350/11/15
کارشناس علوم ارتباطات، مشاور و مدیر برنامه هنرمندان، ساکن تهران 
 
 
( خم ابرو) 
 
شب یلدا نشود چون شب گیسوی شما
 
گره خورده دل بیچاره به هر موی شما
 
دست بر شانه مبر زلف پریشان منما
 
پر از ماه و ستاره ست گل شبوی شما
 
این مسیر خم ابروت چقدر پر خطر است
 
انتهایش به کجاست جاده اخموی شما
 
گره از چهره گشا بردل عاشق رحم کن
 
جگرم پاره شد از خنجر ابروی شما
 
ماه هم غبطه خورد روی تورا گر بیند
 
مه چو خالیست کنار لب مینوی شما
 
نظری کن که شوم مست و خراب نگهت
 
کار صد باده کند چشم چو آهوی شما
 
،،سعیدسلگی،،
 
 
 
(هوای ابری)
 
 
 
حال تو ابری و حال من ز تو ابری تر است 
 
آسمان برمن ببار من از تو حالم بدتر است
 
نعره زن،غرش نما،با رعد خود آتش بزن
 
کلبه آن عاشقی که فرش آن خاکستر است
 
تو دلت خالی نما، بگذار من ساکت شوم
 
این سکوت بی کسی از ناله کردن بهتر است
 
صاف شو ای آسمان من با شبت خوکرده ام
 
رحم بر حال غریبی که شبش بی اختر است
 
سینه آتش فشانم پرشده از غصه ها 
من اگر طغیان کنم حرفم هزاران دفتر است
 
،،سعید سلگی،،
 
 
(مستانه)
 
آن روز که بر کرسی عشاق نشستیم
حرفی نزدیم تا ننماید که مستیم 
مستیم به نگاری که بس غافل از اوییم 
دیر عهد ببستیم ولیکن نشکستیم 
بی او نتوانیم که با قبله بمانیم 
با او همه جا و همه حال قبله پرستيم
با جام سخن، از جم دلدار نمودیم
با ساقی و می همسخن از روز الستیم 
تا که نفسی هست به یاران، گرفتار
ما زنده به این دوستی و زنده پرستيم 
با عشق در آمیخته ایم چیز کمی نيست 
دلباخته بودیم که در میکده هستیم
 
،،سعیدسلگی،،
 
 (گرفتار) 
 
تو که رفتی عزیزم خواب از چشمم رها گشته
شب وروزم ازآن لحظه گمانم جابجا گشته
صدای خنده ات زیباترین موسیقی ام بودو
تمام خنده ها در گوشم انگار بيصدا گشته
من آن کشتی خالی ام که پرگشته زتنهایی 
دراین دریای بی مهری ببین غم ناخداگشته 
عزیز دلخوشی هایم ازین خانه سفر کردو 
عروس بی کسی هایم درونش پاگشا گشته
دلم سوزد برآن صیدی که بر صیاد دل داده 
رهایی را نمی بیند که اينسان مبتلا گشته
،،سعیدسلگی،،