فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 14 اردیبهشت 1403

دیدم به چشم خویش جولان ستم را/سمانه رحیمی

دیدم به چشم خویش جولان ستم را

بارانِ ظلم بی‌امان و دم به دم را

دیدم هجوم وحشی کفتار‌ها را

شرم سکوت و خِفَّت سر‌های خم را‌

ای سازمان بی رگ و بی ریشه، کافیست

دیگر زمین بگذار این کهنه قلم را

بگذار دنیا یک نفس آرام باشد

تا کی بخواند غزه آواز عدم را

بگذار تا در بر بگیرم بار دیگر

قنداقه خونین طفل کوچکم را

باید برایش باز لالایی بخوانم

بردارم از چشمان او آوار غم را

تا صبح پیروزی فقط یک گام مانده‌

ای نور حق یاری رسان این یک قدم را

خورشید می‌تابد دوباره بر فلسطین

با خاک یکسان می‌کند کاخ ستم را

تنها تو را داریم پس، نشکو الیکَ

تعجیل کن یارب ظهور منتقَم را

سمانه رحیمی