ديشب دلم تا جبهه، تا مرز خدا پر زد( حسين عاشوري)
عنوان : مرز خدا
شاعر : حسين عاشوري
ديشب دلم تا جبهه، تا مرز خدا پر زد
ميدان مين غفلتم را اشك معبر زد
گفتم نمي بينم نگاهم كرد و هي خنديد
با خنده اش قلب سياهم را منور زد
لبريز مي شد سينه ام از آه، از گريه
بغض آمد و درهاي و هويم باز سنگر زد
ياد شهيدان مثل باران ريخت در جانم
جانم شكوفا شد خطي بر جام و ساغر زد
آن شب كه در گرد و غبار جبهه مي رفتي
من ماندم و تا آخر افسوس كه خنجر زد
منبع : مجموعه شعر مقاومت استان بوشهر /به كوشش حيدر منصوري