فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 28 اردیبهشت 1403

در خمار می دوشینم ای نیک حبیب

در خـمـار مـی دوشـینم ای نیک حـبـیبآب انـگـور دو سـالـینه م فـرمـوده طـبـیبآب انـــگـــور فـــرازآور یـــا خـــون مـــویــزکه مویز ای عجبی هست به انگو…

در خـمـار مـی دوشـینم ای نیک حـبـیبآب انـگـور دو سـالـینه م فـرمـوده طـبـیب
آب انـــگـــور فـــرازآور یـــا خـــون مـــویــزکه مویز ای عجبی هست به انگور قریب
شود انگور زبـیب آنگه کش خـشک کنیچـون بـیاغاری انگور شود، خـشک زبـیب
این زبـیـب ای عـجـبـی مـرده انـگـور بـودچـون ورا تـر کنی زنده شـود اینت غـریب
می بـبـاید که کـند مسـتـی و بـیدار کـندچـه مویزی و چه انگوری، ای نیک حبـیب
مـا بـسـازیم یکـی مجـلـس، امروزین روزچـون بـرون آید از مـسـجـد آدینه خـطـیب
بنشینیم همه عاشق و معشوق به همنـه مـلـامـتــگـر مـا را و نـه نـظـاره رقـیـب
مـی دیرینه گـسـاریم بـه فـرعـونی جـاماز کـف سـیم بـناگوشـی بـا کف خـضـیب
جرعه بـرخاک همی ریزیم از جـام شرابجـرعـه بـر خـاک هـمـی ریـزد آزاده ادیـب
نـاجـوانـمـردی بــسـیـار بـود، چـون نـبـودخــاک را از قـدح مـرد جــوانـمـرد نـصـیـب

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج