فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 28 اردیبهشت 1403

در ابتدای یک شب زیبای دلفریب

علی صمدی

در ابتدای یک شب زیبای دلفریب
در ازدحام خلوت دنیای دلفریب
وقتی که شب پر از تب احساس عاشقی است
یا دل پر از شرافت وسواس عاشقی است
وقتی کلید قفل نگاهی به نام عشق
گم میشود به قدرت چشمی به بام عشق
باید که سوخت در تب هر روز عاشقی
باید که ساخت با غم جانسوز عاشقی
شب بود و من که روی نگاری ندیده ام
یا شاخه ای ز باغ بهاری نچیده ام
شب بود و او که موی سیاهش به دست باد
شد تار تار و شرح دلم را به باد داد
تا فوج فوج موی قشنگش به دل نشست
صد ناخدای قایق چشمم به گل نشست
تا در عفاف شال سپیدش نگاه کرد
دل کار و بار عاطفه را رو به راه کرد
وقتی که شال سبز عطوفت به سر کشید
وقتی نسیم غمزه به گیسوی او وزید
یکباره در کناره ی گلبوته های شهر
پیچید عطر عاطفه در کوچه های شهر
انگار سحر دیدن چشمش اثر نمود
دل را مقیم کوچه، مرا دربدر نمود
من محو دیدنش شده بودم که زود رفت
یک شعر نانوشته ی عریان سرود رفت
یک شعر که بیت بیت نجیبش به وزن یار
یک شعر یک نجابت شیرین ماندگار
آرام رفت و از سر این کوچه هم گذشت
در کوچه من شکستم و معشوقه بر نگشت
حالا به یاد کوچه و گیسوی زیر شال
با یاد لحظه های نشستن به احتمال
با خاطرات مبهم بانوی شعرهام
من سر نهاده ام سر زانوی شعرهام

علی صمدی زمستان93

بخش مثنوی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران