فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 18 اردیبهشت 1403

حکایت ذوالنون و ابو یزید قدس الله تعالی سرهما

داد ذوالــنــون بــه بــایــزیــد پــیــامکای گرفتـه بـه خـواب خوش آرامسـر بـرآور کـه وقـت بـیـگـه گـشـتپـای در نه کـه کـاروان بـگـذشـتبـــایــزیــدش …

داد ذوالــنــون بــه بــایــزیــد پــیــامکای گرفتـه بـه خـواب خوش آرام
سـر بـرآور کـه وقـت بـیـگـه گـشـتپـای در نه کـه کـاروان بـگـذشـت
بـــایــزیــدش جـــواب داد کــه مــردآن بــود در سـرای صـلـح و نـبــرد
که رود شب به خواب از همه پیشبـامـدادان رسـد بـه منزل خـویش
سـر بـه بـالـین نـهـد بـه فـرقـت یـارصـبــحـدم پـیـش او شـود بــیـدار
لــیــک در مــجــمــع طــلــبــکــارانبـاشـد این خـواب خـواب بـیـداران
هر که عمری ز خـواب دیده نبـستندهد این خواب یکدم او را دست

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج