فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 28 اردیبهشت 1403

حکایت آن کریمی که دعوت سفله را اجابت نکرد تا صحبت با سفلگان عادت وی نگردد

چون سوی اینان لئیمی پی بردلقمه ای چـند از طعام وی خـوردچـون بـخـواند سـفـلـه دیگـر مراسـویش آن لـذت شـود رهبـر مرامحـو گـردد نامم از سـلـک کـرامدر شـم…

چون سوی اینان لئیمی پی بردلقمه ای چـند از طعام وی خـورد
چـون بـخـواند سـفـلـه دیگـر مراسـویش آن لـذت شـود رهبـر مرا
محـو گـردد نامم از سـلـک کـرامدر شـمـار سـفـلـگـان مانم تـمام
سـفـلـه ای مهمانیی آغـاز کـردســفــلـگــان شــهـر را آواز کــرد
خواند یک صاحـب کرم را نیز همتـا بـه خـوانش رنجـه فرماید قدم
گفـت بـاشـد نفـس نادان و لئیمزین دو وصف او دلی دارم دو نیم

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج