چون سوی اینان لئیمی پی بردلقمه ای چـند از طعام وی خـوردچـون بـخـواند سـفـلـه دیگـر مراسـویش آن لـذت شـود رهبـر مرامحـو گـردد نامم از سـلـک کـرامدر شـم…
چون سوی اینان لئیمی پی برد | لقمه ای چـند از طعام وی خـورد |
چـون بـخـواند سـفـلـه دیگـر مرا | سـویش آن لـذت شـود رهبـر مرا |
محـو گـردد نامم از سـلـک کـرام | در شـمـار سـفـلـگـان مانم تـمام |
سـفـلـه ای مهمانیی آغـاز کـرد | ســفــلـگــان شــهـر را آواز کــرد |
خواند یک صاحـب کرم را نیز هم | تـا بـه خـوانش رنجـه فرماید قدم |
گفـت بـاشـد نفـس نادان و لئیم | زین دو وصف او دلی دارم دو نیم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج