قلمستان تنهاست با کلاغان حریصی که بر انگشتانش میوه پاییزند با دم باد که می پوید بیهوده به دور و بر او با تن تنبل ابر که چه بی حاصل می اندازد سایه بر ر…
قلمستان تنهاست با کلاغان حریصی که بر انگشتانش میوه پاییزند با دم باد که می پوید بیهوده به دور و بر او با تن تنبل ابر که چه بی حاصل می اندازد سایه بر روی سر او قلمستان تنهاست و چه از او دور ست صوت غمناک خروس پنهان پرپر شعله افشان پناه تپه رفت و آمدهای برزگر بیل به دست هر چه بر حاصل اندیشه نو کاشته ام می نگرم هرچه در خاطر خود می پویم قلمستان تنهاست باز افسوس کنان می گویم
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج