فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 29 اردیبهشت 1403

جستجو

علی سپهرار

در جستجوی قبله راهم از او جدا شد
این ظلم بیحدی بود ، کز خود به خود روا شد
گفتم فلک چه سازم؟ این نرد را ببازم ؟
بین بر سرم چه آمد ، بختم چو شب سیا شد
اشکی ز گونه غلتید ، جاری شد از گلــویم
از انتها شد آغـــــــاز ، پایان به ابتـــدا شد
خون در دلم بجوشید ، گم کرده قبله ، اشکم
عزم وداع من کرد ، این مروه وان صفا شد
تن در درون جامه ، لرزید و ناله ای کـــرد
خیس و مطهر و تر ، از خون و اشک ما شد
چرخیدم و نمودم ، سیری به سوی خورشید
او هم ز مهر و یاری ، پیـــوند سایه ها شد
دنبال کعبه گشتم ، بعد از دعـــــا و زاری
درب سرا بچرخید ، دعوت به من عطا شد
شیطان چو رجم گردم ، اسرارها نهان گشت
زمزم ز چَه بجوشید ، خیر از بدی سوا شد
گمگشتگی چه سخت است ، اما ز حمد منان
آن دم رهی نمودار ، وان لحظه بی بــها شد
*دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
لیکن نـــقاهت من ، از دست حـــــق دوا شد
یــاهو ، زهی انالحق ، حق شد به صحنه ملحق!
از خود به خود رسیدم ، با من خدا ، خدا شد
مردی اسیـــر بودم ،بس بی ضمیـــــر بودم
حالی اثیر بودم گشتم ، کز جوش کیمیا شد

مصرع بالا از اشعار مولانا جلال الدین بلخی میباشد که باستدعا به وام گرفته شد*

بخش قصیده | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران