فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 16 اردیبهشت 1403

جريان گرفت در ريه ات قحطي نفس(زهرا سادات ضرابي)

جريان گرفت در ريه ات قحطي نفس(زهرا سادات ضرابي)

جريان گرفت در ريه ات قحطي نفس
دستت دوباره در پي كپسول مي دويد
تاول فقط به راه گلو زخم مي زد و 
شكر خدا كه حنجره ات را نمي بريد
*
دنبال قرص هاي تو از جا پريدم و
دستم گرفت بر لب ليوان و آب ريخت
لبريز بود بغض درون نگاه من
يك دفعه بي مقدمه و بي حساب ريخت
*
بابا نفس بكش… به خدا خوب مي شوي
تنها، حماسه ي نفست خواهش من است
قرآن بخوان دوباهر برايم، بخوان پدر
باور بكن صداي تو آرامش من است 
*
اين تخت قتلگاه شده بعد رفتنت 
مادر نشسته و تو را زار مي زند
هر وقت او بلند شد از جا توان نداشت
ديدم مدام تكيه به ديوار مي زند