فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 29 اردیبهشت 1403

تمسخر

سعید رستگار

شب است و دل است و دل نواز کجاست
مه است و غم است و هم نواز کجاست

برفتیم و دیدیم و نشنیده ایم
فراموش کردیم و خندیده ایم

هم آغوش گشتیم با لاله ها
چراغان نمودیم ما خانه ها

به تلخی خریدیم قند و عسل
ز شیرینی از غم شدیم مبتذل

به وقت وفاداری از دوستان
نمودیم همه پشت خود بوستان

خیالی بد از خود بجا داشتیم
نفهمیده رد از بدی کاشتیم

زحق جویی خود چو نا حق شدیم
سزاوار نفرین و صد بد شدیم

چو سر بردگان زیر برف خفته ایم
حیاتی نداریم و ما مرده ایم

تن و جسم خود را به باطل زدیم
ندانسته مشکل به مشکل زدیم

ز پیشینیان پند بسیار بود
شنیدار این پند بر دار بود

کنون با تمسخر به خود گفته ام
که تا این زمان گفته نشنفته ام

رستگار

بخش قصیده | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران