نسرین قلندری
تلخنامه – 1379
بی صدا باش دلم غصه ها محتوم است
توی این خاک سیاه عاشقی محکوم است
عاشقی قصه ی یک بودن و نابودیست
بودن یک طرف و آن طرف محروم است
قصه ها تلخ شدند لیلی و مجنون کو
همه ی شیرین ها عاقبت مسموم است؟
بغض ها تشنه ی یک شانه بی منت و اجر
مثل یک حجم بزرگ بی صدا مظلوم است
بی صدا باش و ببین قصه ی تلخی و درد
چشمهایی که ز غم به سکون محکوم است
کاممان تلخ شد از زهر هجران و نبرد
عاقبت قصه ی ما به کجا مختوم است؟
بگذر از تلخی این خانه ی تیره و سرد
عاقبت رفتم و رفت قصه ای معلوم است
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران