1
عشق
مردی بود؛
که به منزل نرسید…
2
تنگ بود
پیراهن دل!
تا دریدی
عشق
بیرون زد…
3
عمریست
در کویرِ
نگاهِ تو میسوزد
زنی
که در من
هیزم شده است…
4
گفت؛ خاموش!
و به رگبار بست…
چه می دانست ابله
که فریاد
از جای گلوله ها
دهان باز می کند…
5
چقدر خالی بودی؛
و من
مومن به سطل های خالی
که از عمقِ تو
پُر
بر می گشت…
6
حکایت گیسو طلای
قصه ی ما؛
گیس بریده ای شد
به نرخ روز…
✍️ #دهقانی__ترانه