فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 اردیبهشت 1403

تاریخی

روی میدان بزرگ تلی از چشم فراهم گشته است چشم لغزان در اشک چشم غلتان در خون چشم بی ریشه و بند و پیوند چشم بی پلک و پناه تا فرو بنشیند خشم فرمانده فاتح …

روی میدان بزرگ
تلی از چشم فراهم گشته است
چشم لغزان در اشک
چشم غلتان در خون
چشم بی ریشه و بند و پیوند
چشم بی پلک و پناه
تا فرو بنشیند
خشم فرمانده فاتح از خلق
که نکردند سری خم پی تسلیم بدو
تلی از چشم کسان ساخته اند
عبرت کوردلان
دیده بانی نگران در ظلمت
لاغر و تب زده و ترس آلود
کوچه ها در دل شب
متواری شده اند
و نفس در سینه
شهر آهنگ شمار قدم سربی شبگردان است
راه هر بانگ به دستی بسته است
راه هر دید به دیواری کور
باز و بگشوده همان چشمانی است
که فراهم شده بر میدانگاه
و به مرداب سیاه پوش ماه
چون بطی می کند آرام شنا

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج