آن وزیـرک از حــســد بــودش نـژادتـا بـه بـاطـل گـوش و بـینی بـاد دادبــر امــیـد آنــک از نـیـش حــســدزهـر او در جــان مـسـکـیـنـان رسـدهر کسی کو از…
آن وزیـرک از حــســد بــودش نـژاد | تـا بـه بـاطـل گـوش و بـینی بـاد داد |
بــر امــیـد آنــک از نـیـش حــســد | زهـر او در جــان مـسـکـیـنـان رسـد |
هر کسی کو از حـسـد بـینی کند | خویش را بی گوش و بی بینی کند |
بـینـی آن بـاشـد کـه او بـویی بـرد | بـــوی او را جـــانــب کـــویــی بـــرد |
هر که بویش نیست بی بینی بود | بــوی آن بـویـسـت کـان دیـنـی بـود |
چـونک بـویی بـرد و شـکـر آن نکرد | کـفـر نـعـمـت آمـد و بـینـیـش خـورد |
شکر کن مر شاکران را بـنده بـاش | پـیش ایشان مرده شو پـاینده بـاش |
چـون وزیـر از ره زنـی مـایه مـسـاز | خــلــق را تــو بــر مــیــاور از نــمــاز |
نـاصـح دین گـشـتـه آن کـافـر وزیـر | کــرده او از مـکـر در گـوزیـنـه ســیـر |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج