فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 اردیبهشت 1403

به راه کج شدم ، ساکت نشستی

فرامرز فرخ

بگفتم ، مهربانی کن به مردم
بده نان ارچه بگرفتی تو گندم
بگفتا که مکن اینسان دخالت
به حال مردم و بر کار مردم

به راه کج شدم ، ساکت نشستی
نگفتی چیزی و ، لبهاتو بستی
مرا نهی ام چو کردش خیرخواهی
بگفتیش ، حرمت مردم شکستی

دوباره خموشی ِ تو ، شبی ، فراهم کرد
به نطق اگرکه درآئی قشنگ خواهد بود

دوباره چَشم بسته ایم و به بیراهه میرویم
بدین طریقه به ماعرصه تنگ خواهد بود

چو ریشه کرد مفاسد به روح و جان ما
سلاح و اسلحه آندم ، کلنگ خواهد بود

چو چشم خود تو ببندی و سر بزیر آری
فراقت است وهمی عارو ننگ خواهد بود

به وقت خویش سخن گفتن و شفا جستن
نوید سلم و سلامت قشنگ خواهد بود

بخش قطعه | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران