فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 2 خرداد 1403

با دکتر شوان “در خیابان”


خیابان ها،
تاریخ را دور می زنند
تا رد پاهای مشکوک را
از پیشانی شان پاک کنند.

این شهر
با ساعت هیچ کشوری
کوک نمی شود.

برای دیدار دوباره
به نوسان سایه ها
تکیه کن.

شهر
به پای تو افتاده
و
من
از پا افتاده ام
تا بار دیگر
بگویی…(شوان کاوه)
یکی از ویژگی های شعر، خروج از نرم زبان معمولی است. در این شعر شاعر توانسته است با جابه جایی زیرکانه ی فعل ها ، از زبان خودکار خارج شود.
“این شهر
با ساعت هیچ کشوری
کوک نمی شود.”
اگر زبان معمولی بود، می شد فعل”تنظیم نمی شود” را به کار برد. همین چیدمان ، باعث شده تا مخاطب با خواندنش، به معنی های تازه و متفاوتی فکر کند. گاه یک واژه ، متن را شاعرانه و خیال انگیز و زیبا می کند. خوبی این زبان، واگذاری بخشی از آفرینش به مخاطب است که دست خالی از متن نمی رود.
“برای دیداری دوباره
به نوسان سایه ها
تکیه کن.”
فعل “تکیه کن”، سبب شده تا مخاطب، ابتدا ،سایه ها را ستونی تصور کند. بعد از این تصور منصرف شود. “تکیه کن” را به معنی اعتماد کردن، توجه کردن و…در نظر بگیرد و با بند قبلش ارتباط بدهد و تصویرهای گوناگونی بسازد.
ایهام در دو بخش”شهر/به پای تو افتاده” در مقایسه با”و/من/از پا افتاده ام” برای مخاطب ، جالب است.”شهر/ به پای تو افتاده” یک معنای آن، به تو التماس می کند. معنی دیگر، شهر زیر پای توست، در اختیار توست، تو در آن می گردی و…
پایان ناتمام حساب شده هم از دیگر مزایای این شعر است و سبب می شود تا مخاطب با توجه به واژه ها و جمله ها و سطرهای پیش ، حرف خود را در دهان گوینده ی شعر(نه شاعر) بگذارد.

شخصیت انسانی دادن به غیر انسان هم یکی از سبب های جذابیت و زیبا سازی شعر است.”خیابانی ” که “تاریخ” را دور می زند. پیشانی دارد. شهر به پای تو می افتد.
اگر این متن را به نثر هم تبدیل کنیم، باز هم حس شعر و شاعرانگی اش باقی می ماند.
نگاهی به مفهوم بندهای این شعر هم خالی از لطف نیست.

در بند
” خیابان ها،
تاریخ را دور می زنند
تا رد پاهای مشکوک را
از پیشانی شان پاک کنند.”
در هر تاریخی،انقلابی رفرمی، نام هایی بر خیابان ها می گذارند. در مشروطه، نام شهیدانش، در کودتا، نام کودتا گران و …که در برخی موارد، نام های افراد مشکوکی بر پیشانی خیابان ها نقش می بندد که در تاریخی دیگر، سعی در پاک کردنش می شود.
بند دوم
“این شهر
با ساعت هیچ کشوری
کوک نمی شود.”
شهر را می شود مجاز از کشور یا مردم دانست و در دید شاعرانه، شهر ، یک ساعت است و دیگر مفهوم اصلی خود را فراموش کرده است. مردم این کشور، خود این شهر یا کشور، نظم خاصی دارند، متفاوت با تمام دنیا. حالا این کوکش چگونه است، سهم مخاطب است که در ذهن خودش کوک و نتظیم کند و به پستوهایی سر بکشد که شاعر هم به آن جاها نرفته است.
بند سوم
“برای دیدار دوباره
به نوسان سایه ها
تکیه کن.”
با توجه به بند قبل، می توان گفت حالا که این شهر را با هیچ ساعتی نمی شود تنظیم کرد، باید به کوتاهی و بلندی سایه ها توجه کرد. “سایه ها” مفاهیم دیگر اجتماعی هم دارد که بهتر است مخاطب گرامی بیش تر به آن فکر کند و از یافتنش لذت ببرد.
بند پایانی
” شهر
به پای تو افتاده
و
من
از پا افتاده ام
تا بار دیگر
بگویی…”
با از پا افتادن من، تاریخ تازه ای شروع می شود و شهر تسلیم تو می شود.
جمله ی پایانی
” تا بار دیگر
بگویی…”
یک بار دیگر تو را به خواندن متن وادار می کند. “بار اول چه گفته بودی؟” که “دیگر بار/بگویی…”این سخن از پیش گفته شده که در شعر نیست، نقطه ی ابهامی ست تا مخاطب در جست و جوهای ذهنی ، بتواند پاسخ را در نقطه چین ها بگذارد.
برای دکتر کاوه ی عزیز موفقیت روز افزون آرزو می کنیم.

بخش نقد ادبی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو