فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 29 اردیبهشت 1403

باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟

بــاز کــی بــیـنـم رخ آن مـاه مـهـر افــروز را؟گل رخ سیمین بـر دل دزد عاشق سوز را؟دولــت پــیـروز اگــر بــنـشــانــدش بــار دگــردر بــر مـن، شــکـر…

بــاز کــی بــیـنـم رخ آن مـاه مـهـر افــروز را؟گل رخ سیمین بـر دل دزد عاشق سوز را؟
دولــت پــیـروز اگــر بــنـشــانــدش بــار دگــردر بــر مـن، شــکـر گـویـم دولـت پــیـروز را
گر رسیدم از لبش روزی به کام دل، رواستزانکه شبها از خدا می خواستم این روز را
همچو فرهاد از غمش روزی بـه صحراها رومتـا بـبـیننـد این جـوانـان عـشـق پـیرآمـوز را
روز وصـل از غـمـزه او جــان سـر گـردان مـنچـون تـحـمـل کـرد چـندان ناوک دلـدوز را؟
بـا وصـال او دلـم را نـیسـت پـروای بـهـشـتدر چـنـان عـیدی کـسـی یاد آورد نوروز را؟
دوش می آمـد سـوار از دور و من نزدیک بـودکز سـرشادی بـبـوسـم پـای اسـب بـوز را
مدعی را دل بـبـرد از چـشم مسـت شیرگیرهر که بـاشـد شـیرگیر آسـان بـگیرد یوز را
اوحـدی، گر قبـله اقبـال خواهی سجـده کنآفــتــاب روی آن شــمــع جــهـان افــروز را

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج