فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 14 اردیبهشت 1403

باد نه! افتاده با طوفان سر و کارِ تو اینبار/امیر رسولی

باد نه! افتاده با طوفان سر و کارِ تو اینبار
با همین طوفان به هم پیچیده طومارِ تو اینبار

باز کی حتی به دندان تو خواهد شد، نه، هرگز!
این گره که سخت افتاده است در کارِ تو اینبار

خوابِ تو هر قدر پیش از این پر از آشفتگی بود
می شود آشفته تر از خواب، بیدار تو اینبار

نه، نبوده است و نخواهد داشت عطری از اجابت
بشنود هر چه دعا و ندبه، دیوارِ تو اینبار

پُر کن از کاغذ میان درز ِآن را هرچه خواهی
رفت بالا شاید از آن چوبۀ دارِ تو اینبار

نیست با تو مقصدی، آنگونه که هرگز نبوده
کج‌تر از هر بارِ دیگر دیده شد، بارِ تو اینبار

می سپارد راه از بیراهه ها و پیشِ رو شب
خود ببین، دستِ که افتاده است، افسارِ تو اینبار

ای پُر از سستی، فرو میریزی و هر که ببینید
هیچ نشناسد تو را از رویِ آوار تو اینبار

چون غبار از جایِ خود برخواستی در پایِ طوفان
تا به دست آید چه اندازه است مقدارِ تو اینبار

حرف هایت را نخواهد کرد باور هیچ پائیز
از شبیخون پُر شده وقتی که آمار تو اینبار

نیست ترمیم از پیِ این زخم هایی که تو خوردی
چشم وا کن با که افتاده سر و کارِ تو اینبار

امیر رسولی