فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 14 اردیبهشت 1403

ای چشمِ پر از اشک، دلِ خون شده، غزّه/امیر رسولی

ای چشمِ پر از اشک، دلِ خون شده، غزّه
ای صبحِ دچارِ شبِ صهیون شده، غزّه

ای وسعتِ تنهایی و گستردگیِ درد
باریکۀ غم‌دیده دلخون شده، غزّه

بی مهری پاییز خمیده است قدت را
ای سروِ گرفتارِ شبیخون شده، غزّه

ای کوهِ نشسته به تن و گردۀ تو زخم
ای باغِ به یک مرتبه، گلگون شده، غزّه

بودت اگر از ترکش و خمپاره امانی
بگشای لبت را و بگو چون شده غزّه؟

پیشانی تو روشن از آئینه و آیه است
دیروزِ اسیرِ غمِ اکنون شده، غزّه

احوال تو بارانی و ابری است هوایت
ای چشمه هر چشم تو کارون شده، غزّه

ای پاره ای از پارۀ جان و تن اسلام
لیلای پر از قصۀ مجنون شده، غزّه

هر داغِ نشسته به دلت را نشنیدند
از دایرۀ صبر تو بیرون شده، غزّه

ای آنکه نیاورده به ابرو خم و نامت
در دفتر آزادگی افزون شده، غزّه

روزی که پر از صلح شود صبحِ تو، گویند
سر سبزترین شاخۀ زیتون شده، غزّه

امیر رسولی