فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 28 اردیبهشت 1403

ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین

ای مـشـک وام داده زلـفـت بـه آهـوی چـیـنزان زلف مشکفامت عشاق گشته مشکینبـرخـاسـت بـوی ریحـان زان طره چـو سـنبـلبنشست بـاد بـستان زان عارض چو نسرینیـک …

ای مـشـک وام داده زلـفـت بـه آهـوی چـیـنزان زلف مشکفامت عشاق گشته مشکین
بـرخـاسـت بـوی ریحـان زان طره چـو سـنبـلبنشست بـاد بـستان زان عارض چو نسرین
یـک ره بــه نـیـم خــنـده دنـدان نـمــای مـا راتــا اوفــتــادن آیــد دنــدانــه هــای پـــرویــن
بــسـیـار روی خـوبــان دیـدم، ولـیـک بــی تـوخـاطـر نـمـی پـذیرد از هـیـچ روی تـسـکـین
چـون من نمی تـوانم بـرخـاسـتـن ز عشـقتگـه گـه اگـر تـوانـی نـزد مـن آی و بـنـشـین
پــیـراهـن جــفــا را هـر روز مــی بــپــوشــیحـالم چـو نیک دانی بـر خود مپـوش چـندین
لب خواهد از تو خسرو، گویی که هیچ ندهمگـر هیچ نیسـت، جـانـا، بـاری زبـان شـیرین

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج